پرهامپرهام، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

IQSON

پسر مرتب

سلام ماماني فدات بشم كه اينقدر پسر مرتب و تميزي هستي ديشب رفتيم خونه خاله مرضي داشتي قهوه مي خوردي يه كمش ريخت تو سيني سريع رفتي تو آشپزخونه يه پارچه برداشتي و سيني و تميز كردي و پارچه رو محكم مي كشيدي روي سيني ما هم كلي خنديديم و تشويقت كرديم به قول كلاه قرمزي نازدار من ...
12 آبان 1392

شادی جون تولدت مبارک

تقدیم به شادی عزیز که مامانی نتونست بره تولدش چون می دونه همیشه به وب من سر میزنین از این طریق من و مامانی تولدتون تبریک می گیم ای ظرافت تپش قلب چکاوک، تو را بر رفیع ترین قله ی احساسمان قرار داده و با تمام وجود فریاد بر می آوریم که روشن ترین فرداها تقدیم تو باد.   ...
11 آبان 1392

اشعار کودکانه

دو تا عینک به من دادند، برای خوبتر دیدن دوتاشان مثل هم، اما یکی تیره، یکی روشن یکی را می زدم، شب بود دلی پُر کینه با من بود و با آن دیگری شب هم برایم روز روشن بود دلم با هر دو تا عینک چو سیر و سرکه می جوشید برای دیدن دنیا به رنگ زنده می کوشید اگر دیدی دو تا عینک میان کوچه افتاده رها کن، چون که باید دید بدون عینک و ساده ...
8 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به IQSON می باشد